09:53 شنبه، 19 ژانویه 13
و نبودن من در تهران
و نرفتن به کتابفروشیهایی مثل نیک و مشکی
و نغلتیدهشدن در میان کشف واژگان تازهمکشوف!
و نتوانستن افتخار کردن به زبان و احساسات نویسندگان جدید معاصر. رسول یونان. پیمان هوشمند زاده. رضا.
و کپی نشدن.
الئو
تو هم دیگر در خطش نیستی، نه؟ همین «حافظه غم عظیمیست» تو، میدانی چهقدر مشهور شده؟ برای من از گنگنام استایل هم بیشتر حتی!
دنیای کوچک من
دنیای کوچک من وقتی بیدارم
دنیای کوچک من که دارم تمرین میکنم یکهو از خواب نپرم که بتوانم ده دقیقه آخر خوابم را پلیبک کنم
دنیای کوچک من و تلاش برای بارور کردن باورهای مردم
دنیای کوچک من و فرط فرط fertilize کردن ناباروری باورهای بیباران مردم
دنیای کوچک من و حتی جانی که جز پوزخندی مضحک ازش چیزی نمانده
دنیای کوچک من و فرارهای تو الئو
الئو
می
تر
سم.
وقتی ۴ هزار متر را یک نفس به سمت پایین شنا میکنم و در کف اقیانوس فقط چشمهای تو نگاهم میکنند. بدون اینکه بخندند. من، الئو جان، برایم خیلی سختست با ریهی خالی در عمق ۴ هزار متری کف اقیانوس باز دلقک بشم. اه؛ یادم نبود؛ گفته بودی دلقک نمیخواهی…
الئو
بیا
بیدارم کن
من به بیداری کنار تو محتاجم.