10:55 پنجشنبه، 21 ژوئن 12
میدویدم
از این اتاق به آن اتاق؛
از همه هم عذرخواهی میکردم.
بیدار میشوم
از یان میشنوم
یادم میآید اینجا حداکثر تا کتری برقی در آشپزخانه باید راه بروم، حداکثر ۱۰ متر.
نور خورشید و آواز گنجشکها ساعت 10:53 صبح را نشان میدهند؛
اما برای من هنوز اینجا شب است.
تا وقتی یان مینوازد،
من نشستهام،
و پاهایم یخ زدهاند.