14:54 سه شنبه، 9 سپتامبر 14
از لیوان هم میترسم.
و سایر اشیایی که وزن دارند و میافتند.
پریشب از خواب که بیدار شدم لیوان از دستم میافتاد. ریخت روی تخت. دوباره سعی کردم، نشد. از دست دیگرم کمک گرفتم.
نروهای لعنتی،
– به قول ادبیات مثبتاندیشانهی این یانکیها –
چلنجینگ هستند!
نروهای لعنتی،
چلنج جذابای با پروستات دارند
سی یا چهل یا هفتاااد سالگی!
نروهای عزیز لعنتی،
من را میهمان افتخاری تمام چلنجهای مرحلهی یکچهارم ِ سیسالهگی میکنند.
من از لیوانهای شیشهای[ِ مُستَچلِّنج] میترسم.