02:43 چهار شنبه، 24 جولای 19
وقتی زخمهای کسی را میبینیم:
• میتوانیم ساکت باشیم و فقط نگاهمان را ببخشیم؛
• یا میتوانیم همدردی لسانی و اندامی کنیم و واژه، شانه، یا آغوشای قرض بدهیم؛
• یا میتوانیم چسبزخمای بیاوریم و آرام بمالیم و آستین بالازده و رسماً دستی کاری کنیم؛
اما یادآوری و همزدن و دستمالیکردن مجدّدِ زخم، بدون برنامهی خاصای در راستای حصول هرگونه پیشرفتای، تنها یک تخلیهی خودخواهانهی شخصی است و بس.
†
قبل از نظر دادن راجع به زخمهای دیگری باید حواس آدم باشد که:
• این یک انتخاب است.
• و آدمها بابت انتخابهایشان مسئولند. مخصوصاً در زمانیکه گزینهی «هیچکدام» هم موجود بوده ولی گزینهی دیگری انتخاب شده، دلایل و مسئولیتِ انتخاب باید تماماً بهعهده گرفته شود.
• و ذاتاً حق طبیعی انسانهاست که نسبت به زخمهایشان حس زخمخوردگی و دفاعی داشته باشند. و این شاخصِ عناد یا ناشنوایی نیست اگر دروازههای دیوارها روی هر کسی و هر پندی و هر نظری باز نشود.
• و گوینده باید حاضر به پرداخت عوارضی اتوبان از جیب مبارک شخصی باشد، اگر برای مقصدش ارزش و بهای زیادی قائل است.
نتیجتاً بهصرف حس خوبِ انزال و تخلیهی نظرات نباید انتظار داشت که مخاطب هم لذت برده یا ثناگو و ممدوح باشد. گاهی، بسته به زمان و شرایط و پوزیشن و مود و درک متقابل و امنیت خیال و آمادگی و غیره، لذتها واقعاً و عمیقاً دوطرفه نیستند. و نهایتاً بیراه نیست اگر عجالتاً درخواست شود که اعانهها و خیراتهای شخصی را، لطفاً در صندوق صدقات یا چاه توالت محله خودتان بریزید و خودتان زحمتِ سیفون را هم بکشید.
†
آدمیّت شغل شریفای است، آقا. خیلی شریفتر از پفیوزانه نایسبودنهایی که در تمام این سالها و قضاوتها و اتهامها، بهسادگی سوءبرداشت شده رایجاً.
آدمیّت به صدهزار قصّه میارزد، آقا.
آدمیّت، گاهی آنقدر کمیاب میشود که آدم با سنگهای دور غارش ارتباطات احساسی برقرار میکند. بعد وقتی امنیتش را صرفاً در کالبدِ چارچوب غارش مفهوماً در ناخودآگاهش تثبیت میکند، از سمتِ جندهسوشالها به درونگرایی و نارسیسیزم و غیره انگ خورده میشود.
بیخیال…
مهم اینست که
در پایان داستان خواهیم فهمید که
آدمیّت،
گاهی،
موهبتِ پرمنزلتای است، آقا.