23:28 پنجشنبه، 28 می 15
همین که نرخ وقوع این آزمونهای الهی از هر دو ساعت به هر دو ساعت و بیست دقیقه تقلیل پیدا کرده، خودش مایه امیدواری است.
□
جواب آزمونهای تستی «د) هیچکدام» است. از نظر من. حداقل.
جواب آزمونهای جاخالی هم اگر فعل باشد، فعلهای سادهی ماضی انفعالی غمناک است — شبیه «نگفت»، «نشد»، «ندید»؛ یا در هشتاد و پنجدرصد مواقع، فقط «رفت».
آزمونهای تشریحی را ولی، سرشان خیلی مکث میکنم. دو دستی بازوهای خودم را محکم از روبهرو میگیرم و تکان میدهم که عمیق نشوم. اما خداوکیلی تشریح سطحی قضیه کار سادهای نیست. کار هرکسی هم نیست. کار من نیست لااقل. من اگر میتوانستم درست تشریح بدهم برای کسانی که میپرسند که خب هرگز کارم به لنگ ماندن پی این آزمون و جوابها نمیکشید.
†
بهخودم دارم میقبولانم جوابی در کار نیست. شبیه همین پاک کردن صورت مسئلهها که بچههای روشنفکر زمان ما خوب بلدند بکنند و بمالند برود. و انصافاً تلاش قابل قبولی هم دارم میکنم. اما تا که دو ساعت و نوزده دقیقه میگذرد، من هول برم میدارد. بعد یک دقیقهی بیشتر هم میگذرد و … بنگ! چیزی که با «پی» شروع بشود و با «اکس» تمام بشود؛ چیزی که در حد مرگ، در حد برف، سفید باشد؛ چیزی که مهیج باشد فقط حتی؛ چیزی از این جنس، یکهو برای من دست تکان میدهد. و من باز به اغما میروم. خیره و مستأصل شبیه کسانی که تاریخ امتحان را کلاً اشتباه کردهاند و شب امتحان از فرط ناباوری اصلاً نتوانستهاند بخوابند. خیره، با چشمان بازی که هرگز از چیزی بارور نمیشوند، مگر ناباوری.
†
روزها را بیپاسخ گذراندن و از آزمونی به آزمون دیگر جهیدن را دارم عادت میکنم.
اصلاً حال همهی نکتههای تستی و جاهای خالی من خوب است.
اما تو باور نکن!