09:16 جمعه، 17 آوریل 15
برای پنجمین بار از صبح مسواک زدم. درسته که من از خودم ناباورترم؛ درسته که سانفرانسیسکو معنی برف رو دقیق نمیدونه؛ اما من ایمان دارم. میخوام دهنم تمیز باشه وقتی میدوئم توی بالکن و تا کمر خم میشوم و دهنم رو بااااز میگیرم رو به آسمون.
یکی داره این گوشه پیانو میزنه. من اونقدر زل میزنم به این ابری که از صبح بالای سر دریاچهست که شرمنده بشه. ریتم پیانو رو هم امیدوارم بشنوه که بتونه ریتمیک و منظم بیاد. منظم و مهربون. مهربون و استثنایی. استثنایی و آروم. آروم و همیشگی.
دونههای برف نعمتان. دهنم رو باز میکنم و چشمام رو میبندم. هییییچ مشکلی هم با اسنوبال افکتشون ندارم اگه از من به عنوان قالب استفاده کنن و من رو پر از برف کنن و بعد ازم بخوان یه آدمبرفی درسته بالا بیارم. شکل خودم. کلی هم بامزه و جالب خواهد بود! و تو میدونی …؛ مخصوصاً تو میدونی، که تا آفتاب بعدی روی سر سانفرانسیسکو، فقط یک نسخه از من روی زمین باقی خواهد موند.