۲۱:۲۶ یکشنبه، ۲۲ مارس ۲۰۰۹
از طعم گس شاهبلوتهای گازدار گرفته،
تا چشمان گِلی مترسک و فوبیاهای فلمین و پدولا
همه و همه
عصرها روی ایوان باغ مینشینند
رو به در خیره میشوند
تا تو بیایی.
صدای خندههای تو،
یادم میاندازد!
دستی به سر و گوش چشمهای مترسک میکشم،
شاهبلوت میچینم، با دستهای خالی؛
با فلمین میرقصم، پدولا را قلقلک میدهم؛
و رو به نگاه تو
– الئو –
غروب میکنم،
تا فردا.