۰۷:۲۱ پنجشنبه، ۳۱ دسامبر ۲۰۲۰
زمستانم میکنی و من،
حتی با سوزاندن آخرین تکههای زبالههای بازیافتی و غیربازیافتیام هم،
نمیتوانم خودم را گرم کنم.
زمستانم میکنی و من،
زخمهای خودم، بهعلاوهی زخمهای تو، بهعلاوهی زخمهای تو روی من، بهعلاوهی زخمهای من روی تو، را درمینوردم
بارها
و بارها
و بارها…
تا با موفقیّت سرشار بشوم از خاکستری و نفرت و تاریکی.
زمستانم میکنی و من،
مغزم یخ میزند؛ و در حافظهی غیرآلزایمرپذیرم فقط این تکرار میشود که:
زمستانهای قبل [تر از تو] هم گذشتند،
این نیز بگ…