۰۲:۴۶ یکشنبه، ۷ ژوئن ۲۰۲۰
باور بکنی، یا نکنی،
من هرچهقدر هم آماتور باشم
نیازی به بازتعریف سرما و زمستان ندارم.
من سالها در قعر دریاچه زیستهام و شبها آبششهایم را یواشکی از زیر پتو بیرون کشیدهام.
من اگر با طمانینه و کمی لبخند استتیک کف دریاچه قدم میزنم،
تنها برای تماشای دوبارهی همان رقصهای بیهودهی قدیمیِ همان ماهیهای قدیمیِ خود-دلبرک-بین قدیمیست — وگرنه من که سالهاست هابیِ اصلیام جمعکردن کندههای خشک برای شومینهی خانهی ریچارد در زمستان است.
باور بکنی، یا نکنی،
من دیگر یهمراتب کمتر از ترسهایم میترسم.
من تمام پوستهای خشکیدهام را گذاشتهام
اینبار
راحت بریزند.
من
قصد دارم تا پیش از زمستان هم،
یکبار دیگر زندگی کنم.
...
بدون نظر
دسته: فردای روزهای برفی