13:26 جمعه، 30 مارس 18
دیپیدیآر فقط یک بهانه/سمپتوم قضیهست؛
مشکل از ویسکوزیتهی ماسههای درون جمجمهام است، و رد پاهایی که…
†
ردّ پاهایی که… و بروننگاشت عادتهای هفتهگی و ماهیانهی درونیای که…
درونیای که…
…
و واژههایی که آنقدر زود فرار میکنند که حتی نمیتوانم تشخیص بدهم از سر خجالتست یا ترس.
†
باید پتیشن جمعکنم برای کسانیکه مود و خُلقشان – مثل من – آندر-ریپرزنتد است در این حوالی، که عجالتاً یک هفته از اوایل بهار را صرف یاد کردن از پاییز (و ابتدای زیبای پایانها) بکنند. میترسم دیر بشود آخر.
دیرتر از همهی ویکندهایی که با هم صبر کردیم و با هم نرسیدیم.
و همهش ترسیدیم، که نکند همهش تقصیر خودمان باشد.
خودِ خودمان — کلیهی ساکنینِ اینورِِ همان آینهی کلاسیکای که شبها بیسروصداتر از پنجره، آرام چشمانش را میبندد، فراموش میکند، و میخوابد.