۰۰:۲۱ پنجشنبه، ۱۳ فوریه ۲۰۱۴
از خیلی عقبتر باید شروع کنم،
خیلی عقبتر…
قضیه ترمیم و تصحیح نیست؛ باید کوبید از اول ساخت.
و خب طبیعتاً کوبیدنه پر از هیجان و فانه! اما بعدش باید دنبال یه تریلی تخلیه نخاله گشت که همه رو ورداره ببره بریزه یه جایی که حتی خودم هم ندونم. بعد باید حسابی جارو بکشم.
فصل اول،
اکتساب هوای پاکیزه،
با رطوبت کافی،
عاری از ذرات غبار بزرگتر از ۳ میکرون،
لطفاً.
□
پ.ن. آقا این را هم اضافه کنم که قرار نیست طوری بشود که پسفردا اگه توی خیابان دیدمان کسی، نشناسدمان! اصلاً قرار نیست چیزی بشود. اصلاً قرار نیست آدمی که همیشه هُرمش جلوتر از خودش بود و بعضاً مورد داشتیم بلای معرفیش بود، بشود از آن هپی لبخندانهای روتین و لغزندهدرجایِخود. نه. صرفاً یک امروز را مرخصی گرفتیم به کارهای عمرانی بپردازیم. بطن قضیه همان بتنهای قدیمیند که شالوده را میسازند. صرفاً میخواهیم کمی رو به قبله و نورگیر و بادخیزش کنیم، بلکه قسمت شد تا شصت و چهار سالگی ماندیم و چهارصد و یکمان را خودمان خوردیم! :دی