۲۲:۲۰ جمعه، ۴ ژانویه ۲۰۱۳
آخه عزیز دلم، جانِ من، تو مگه خودت یادت نیست؟
تمام کودکیهای ما – دامن قرمز و جورابشلواری کلفت سفید تو؛ شلوار لی آبی بندک دار و کفشهای کوشولوی من – همه رفتهان. همه. هـَ مِه.
الئو،
وقتی صدایت نمیزنم، فکر نکن قهرم. فکر نکن فراموشت کردهام. فکر نکن فکرت را نمیکنم. یه احتمال کمی بده که دهنم را باز کنم اگر، تا انتهای ششهایم آب میرود.
الئو،
من
حرف که میزنم،
همه میرنجند. حتی فیونا.
بگذار نگاهت کنم فقط. گهگاه چشمهایم را میبندم؛ تا تو هم استراحتی بکنی!
الئو،
چشمهایم ضد آب است. اما خوابهایم پر از غرق شدن.