۰۳:۱۵ سه شنبه، ۱۷ ژانویه ۲۰۱۲
الئو،
بدی فارسیزبان بودن این نیست kbdfa.dll استاندارد 64 بیتی نداره.
این نیست که توی کیبرد ابداعی اصغرآقا اینا برای پیدا کردن تنوین باید شیفت رو بگیری و یه رقص عربی رو کیبرد بری، بعد که پیداش کردی یه مشت بکسپیس بزنی آخرش یادت بره شیفت اصغر بود یا شیفت کامبیز. (تایپ یکدهم انگشتی!)
این نیست که آخرش پرینتش که میکنی میبینی سکون بود و نه تنوینِ اَن!
این نیست که ک فارسی با ک عربی متفاوت هست و اون وسط ممکنه لابهلا فارسی و عربی بری.
این نیست که مرد چهل سالهش کامنت که میذاره میگه «دختره من کتابه فارسیه پارسالش گم شده».
این نیست که استاد دانشگاهش فرق بین «تصحیح نکردهام» و «تصحیح نکردم» رو نمیدونه.
این نیست که نه تنها 4 تا ز/ض/ظ/ذ داریم، بلکه سه تا 5/٥/۵ داریم (5 انگلیسی، 5 گرد عربی، 5 دندونهدار از پایین فارسی).
این نیست که از مردم تو خیابون بپرسی زبانت چند تا حرف داره، جوابهات اصلاً یکسان نیست.
این نیست که هنوز بین «است» و «میباشد» دعواست.
این نیست که فصل سوم معلوم نیست پائیزه یا پاییز.
این نیست که معادل “the cat was blind” رو اگه بخوای عامیانه بگی معلوم نیست باید بگی «گربهه» یا «گربههه» یا «گربه».
این نیست که در فارسی محاورهای زمان آینده نداریم!
این نیست که would نداریم. که حرف تعریف معین (معادل the) در فارسی رسمی نداریم ولی در فارسی عامیانه ابداع شده به همت رفقا (ه در «پسره که قدش بلند بود»)!
این نیست که من وقتی میگم «داشتم نمیگفتم» همهتون بهم میخندین و میگین «داشتم+نـِ+فعل» تو فارسی نداریم. بعد من کلی فکر میکنم و این مثال رو میزنم که: فرض کن من دارم ظرف میشورم که بابام مییاد خونه. بعد میگه بیا بشین ببینمت. بعد یهو ده دقیقه بعدش گیج خرزوخانی میزنه و میگه «پس ظرفها چرا کثیفه هنوز؟» و من میگم «مگه من xxx ظرفها رو؟! خودت گفتی بیا بشین». جای xxx چی میگن؟ …
این نیست که اگه داری نمایشنامه میخونی و نوشته « – پسر: شامبازغولا داره مییاد. – دختر: کی مییاد؟» نمیفهمی منظورش «چهزمانی مییاد» هست یا «چه کسی؟ (شامبازغولا؟ درست شنیدم؟)».
این نیست که تنها کشوری هستیم که رو پرچممون متنی بهزبان سوم رایج مملکتمون نوشته شده.
این نیست که جوانان مملکت برای تمایز «تو» (ضمیر دوم شخص مفرد) و «تو» (درون) به اولی میگن «یو»!
این نیست که «من می خورم تا تو بیایی» به معنای «من شرب خمر میکنم تا زمان وصل تو برسد» هست یا «اگه صبر کنم برای تو، از دهن میافته».
این نیست که مدرنیته و پست مدرنیته بیداد میکنه و کلماتی مثل «اولن» باب میشن (بهجای «اولاً»).
این نیست که من میرم سر کلاس میگم implicit و 90 درصد بچهها میگن «هان؟!» و وقتی میگم «یعنی تلویحاً» و 100 درصد بچهها میگن «هان؟!».
این نیست که …
اینه که آخرش که میخوای یه وردنت یا lexicon آدمیزای فارسی (ترجیحاً شامل فنتیک با حروف انگلیسی) پیدا کنی و با فیل-خشک شکن میری کاری تحقیقاتی کنی، میخوری به تیم دانشگاه تهران، یا دانشگاه شریف، یا دانشگاه شهید بهشتی که همه معتقدن یا باید یه پول خوبی بدی یا باید اثبات کنی که جزو بادکنک در حال بادترشدن هستی! بابا ناسلامتی «زبان»مونه… نمیخوام که بخورمش یا تحریم رو دور بزنم. بعد میگن چرا صنعت مهندسی نرمافزار در ایران در حد اتوماسیون مرغداری و پرتال جامع جوملا-بیسد اصغرنیوز باقی میمونه و مهندسهای نرمافزار باید متخصص نصب ویندوز و وی.پی.ان و فتوشاپ بشن.
فعالیت مفید رفقا هم در چارچوب از چشم نیافتادن به همچین چیزایی میرسه.
بدبختیم و بدبختیمون از خودمونه الئو.
لیاقتمون همینه. آره، خر منم که فکر میکنم باید همهچیز رو به همه داد که پیشرفت کنیم. خر منم که گلوبال نگاه میکنم نه در حد «آزمایشگاه خودمون و مقالههای خودم برای ارتقای رتبه استادفلان به دانش فلان»…
دلم شعرهای ریچارد رو میخواد که همونجور که نوشته میشه، خونده میشه — آزاد، قانونمند، دوستداشتنی، رایگان. رایگان نه اینکه پول نداریم بدیم بخریم، یعنی اونقدری شخصیتمون ارزش داره که با 100 تومن و 200 تومن به هم نمیفروشیم برای پیشرفتهای دوستداشتنی مشترک.
آخه مگه من آدمی نوعی جز یه کلبه برای خواب و یه چسمثقال غذا برای خوردن چی میخوام که حرص پایین کشیدن بقیه رو (نه از شلوار، بلکه از یخه) بکشم؟
الئو، باز خوابت گرفت؟ باز مزخرف دارم میبافم و دلت گرفته؟ باز حوصلهت سر رفته؟ باز فکر میکنی قربانیشدن برای یک کانسپت (به مثابه پرتوهای انرژی/نوری خورشید که مستقل از اینکه به چه جسم مادیای میخورن که گرمش کنن، فیسبیلالله تابانیده میشن…)، یه حماقت ابزارگونهست؟ باز فکر میکنی خورشید هم ابزاره؟ اگه یه روز صبح پا شدی و نخندید چی؟
.
میخوابم.
امیدوارم تا صبح یا آنقدرش یادت مانده باشد که ببخشیام؛ یا کلاً یادت رفته باشد. من و خورشید و غمهای ریچاردگونهام را.