۱۳:۴۵ جمعه، ۶ ژانویه ۲۰۱۲
الئو همیشه دیر میآید.
منِ مغموم، انگار که باز خواب دیدهام. به آدمهای اینجا (س.، ا.، پ.، م.، …) یکی یکی خوابهایم را تعریف میکنم. هیچکدام باور نمیکنند. متهم میشوم. الئو بیشتر متهمم میکند، زیرپوستی.
میخوابم. انگار که بیداری دیده بودهام. به آدمهای آنجا (…؛) یکی یکی بیداریهایم را تعریف میکنم. بعضیهایشان باور میکنند. الزاماً هم کسی متهمم نمیکند. همه سرشان در دنیای خواب شلوغ است.
و مهربانترند.