03:58 جمعه، 6 آوریل 12
الئو
من هیچ وقت به هیچ مرغ دریائیای تیرکمون نمیزنم.
من همهی پروازهای مرغک خاکستری را
بر موجهای پر از شن
روایت میکنم و قایم میکنم لای اون شستی شل آکاردئون،
برای دخترک؛
که همیشه با گلچینی از تضادهای بین غرور و حسادت، شنوای حماسههای پروازهای اسطورهای مادرش است.
خواهد بود.
خواهد است.
من
با همان عینک همیشهگیام
با همان کلاه همیشهگی
با همان موهای ژولیدهی همیشهگی
مینشینم و برایش مرثیههای لذائذ نگاه کردن به پروازهای تو،
فراز و فرودهایت،
و لرزههای ناخودآگاه گونههایت را
با جزئیات تعریف میکنم.
میدانم حوصلهاش سر میرود و دستش را میبرد زیر میز تا یواشکی پیامک بفرستد به دوستپسرش!
من
عاشق نوشتن بودهام همهی این سالها الئو.
تو هیچوقت G را باور نکردی؛ اما برای من،
تو،
توصیفِ تو،
توهمِ توصیف دقیق تو،
وصف ِ توهم ِ توصیفِ دقیق ِ تو،
همهی این سالها
خیلی لذیذ بودهاست.
الئو،
دارم از تو میگویم
باز، برای خودم، و دخترکی که با دامن قرمز روی ماسهها خواهد دوید.
دخترکی که از صدای مرغان دریایی میترسد شاید
نمیداند مادرش
روزی
شیرین ترانهها را میسروده.
دوستت دارم.