23:29 پنجشنبه، 25 مارس 10
بذار برا آخر شب،
که تا صبح که بیدار میشیم بوش رفته باشه.
بذار برا آخر شب،
که تا صبح که بیدار میشیم بوش رفته باشه.
تقصیر خودت بود
که عاشقانهترین خیانتها را
به خائنانهترین عشقها
بخشیدی و دستگیرم کردی؛
که آخرش من بنشینم جایی ته دیوارهای سرخ و مرطوب و گولومبگولومبی
بعد تو آلزامیر بگیری و تمام دنیا را دنبالم بگردی.
آهای! صدای منُ میشنُفی؟
تو رو خدا قرصات رو سر موقع بخور.
آخه آدم باید چهقدر بیحیثیت باشه
که شبعیدی وسط آهنگش بگه «فلانeasy as a kiss, we’ll »؟!
که نه تو مال من بودی
هستی
خواهی بود (میگویم: نَبودی، نَهستی، نَخواهی بود)،
نه من مال تو
هرگز
نَبودهام، نَهستم، نَخواهم بود.
این وسط روزهایی هم بودهاند، که مالامال از هم، بسی خرّم، خرامیدهایم.
و الآن، بعد از دو سال و اندی، تازه دارند رشد میکنند علفهای هرز؛ علفهای هرزی که کودشان، همان کرمهای خاکی بیچارهای بودهاند که بسی خرّم، همان دو سال و اندی پیش له کردهایم. و این روح کرمهای خاکی بیچارهاست که الآن، توی دست و بال و چشم و چالمان میرود، وقتی میرویم همانجاها تا صرفاً همان چیزها را بو کنیم.
ما، شاید، فقط مالامال از هم بودهایم، عزیز. نه من مال و نه تو مال.
مهم نیست که شب کجا خوابت میبره.
مهم اینه که فردا صبح کجا از خواب بیدار میشی.
†
– «داری مییای برام یه خاکانداز هم بخر بیار.»
You can pretend that I don’t exist for you
And I can laugh about it now
But I hated
دیگه از این هم مفصّلتر؟
†
من بین گذشتهی نه-چندان-دور و گذشتهی چندان-دور، تنهایی مسافرکشی میکنم.
آخرین بار درِ جلو را یکی محکم کوبید؛ دیگر باز نمیشود.